وقتی عزیزمو بادوچرخه بیرون می برمش نمی دونم خسته می شی یا از تنبلیشه همش می گی که بابائی هل بده دیروز کمی وقت گذاشته بودم امیر محمود جون رو تو خونه سوار دوچرخش کردم شروع به یاد دادن فرمون گرفتن کردم بهش یا دادم که کجا باید فرمون رو بچرخونه به این طرف و اونطرف بره امروز صبح که از خواب پا شدم دیدم که امیر محمود جون بابا خودش تو هال خونه سوار دوچرخه شده بود با نیم پا زدن دو چرخشو جلو می بره خوب فرمون رو می چرخونه واسه خودش محیط یکی از فرش هال خونه رو گرفته دور می زنه این اولین روزی بود که بدون کمک دوچرخه سواری می کنه و لذت می بره جالبش این بود که سوار دوچرخست ولی با خودش صدای هن هن موتور رو در می آره ! بابائی نمی دونی من از دید...